چهارشنبه ۰۹ اردیبهشت ۹۴ ۰۷:۰۸
يه گلي داشتم كه به علت بي دقتي من پژمرد و خشك شد. دير متوجه اش شدم. وقتي ديدم كه زرد شده، نا اميد شدم از سالم شدنش، بهش آب ندادم و منتظرمرگش شدم. دوستي گلم رو ديد و بهم گفت : "بهش آب بده، شايد زنده شد." بي اميد از نتيجه, يه جرعه آب ريختم پاش. روز بعد كه از سر كار برگشتم ديدم كه گل جون گرفته. برگ هاي خشك و زردش سبز شده و قامت خميده اش راست. انگار كه معجزه شده بود! شايد فاصله ما و معجزه هم فقط يه جرعه آب باشه. شايد معجزه خيلي ساده تر از اون چيزي باشه كه تو فكر ماست. يه كمي اميدوارنه زحمت بكشيم. خدا راست ميگه كه نا اميدي بد ترين گناهه
- ۵۶ بازديد
- ۰ نظر