چهارشنبه ۰۹ اردیبهشت ۹۴ ۰۷:۰۵
نوميد مشو جانا كاوميد پديد آمدنوميد مشو گر چه مريم بشد از دستتنوميد مشو اي جان در ظلمت اين زندانيعقوب برون آمد از پرده مستورياي شب به سحر برده در يارب و يارب تواي درد كهن گشته بخ بخ كه شفا آمداي روزه گرفته تو از مايده بالاخامش كن و خامش كن زيرا كه ز امر كن
اوميد همه جانها از غيب رسيد آمدكان نور كه عيسي را بر چرخ كشيد آمدكان شاه كه يوسف را از حبس خريد آمديوسف كه زليخا را پرده بدريد آمدآن يارب و يارب را رحمت بشنيد آمدوي قفل فروبسته بگشا كه كليد آمدروزه بگشا خوش خوش كان غره عيد آمدآن سكته حيراني بر گفت مزيد آمد
- ۵۷ بازديد
- ۰ نظر