چهارشنبه ۰۹ اردیبهشت ۹۴ ۰۷:۰۸
تخم مرغي رفته بود اينترويو
تا مگر كوكو شود يا نيمرو
تخم مرغي بود با شور و اميد
خواست تا مرغانه اي باشد مفيد
فرم استخدام را پر كرده بود
عكس هم همراه خود آورده بود
توي مطبخ از براي شرح حال
پشت هم كردند هي از او سوال:
- كيستي تو، از كدامين
لانه اي؟
- بوده اي قبلاً
در آشپزخانه اي؟
- كي ز پشت مرغ افتادي
برون؟
- توي ماهيتابه بودي
تاكنون؟
- تجربه داري و فرزي
در عمل
- جاي ديگر كار كردي
في المثل؟
- داغ گشتي توي روغن
يا كره؟
- حل شدي در شنبليله
يا تره؟
- با نمك فلفل بهم
خوردي دقيق؟
- خوب كف كردي شدي
كلاً رقيق؟
- پشت و رويت سرخ
شد روي اجاق؟
- باد كردي از
فشار احتراق؟
تخم مرغ اين حرف ها را كه شنيد
روي وحشت زرده اش هم شد سفيد!
ژوري اينترويو هم بي مجال
لحظهاي غافل نميشد از سوال:
- گر
"رزومه" داري و "سي.وي" بيار
- ورنه بيخود آمدي
دنبال كار
- گر نداري توي
كارت سابقه
- ردّ ردّي گرچه
باشي نابغه
گفت لرزان تخم مرغ بينوا
نيست قانون شما بر من روا
خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفركيلومترم و آماده ام
هركسي كرده ز يك جائي شروع
ميكند خورشيدش از يكجا طلوع
گر نه در جائي خودم را جا كنم
تجربه پس از كجا پيدا كنم؟
گر كه مرواري نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به كف؟
گر كه در ميدان نرفته كره اسب
تجربه را پس چه جوري كرده كسب؟
گفت "شف" با او كه: - زر زر كافيه!
- بيش از اين هم
ماندنت علافيه
ـ تخم مرغ هم اينقدر
پر مدعا
- دست به نطقش را
ببين بهر خدا!
- تجربه اول برو
پيدا بكن
- بعد فكر پخت و
پز با ما بكن
تخم مرغ بينوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون
رفت غمگين، صاف پيش مادرش
تا كه گرما گيرد از بال و پرش
گفت مادرجان مرا هم جوجه كن
جزو باند جوجه هاي كوچه كن
مرغ مادر گفت كه: - دير آمدي
- پس چرا طفلم به
تأخير آمدي؟
- من به تو گفتم
بگير اينجا قرار
- تو خودت عازم شدي
دنبال كار
- مهلت جوجه شدن
شد منقضي
- پس چه شد
كوكوپزي، نيمروپزي؟
تخم مرغ اشكش درآمد پيش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام
گفت در نيمروپزي گشتم كنف
چونكه از من تجربه ميخواست شف
سابقه يا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ريجكت نمود
موعد جوجه شدن هم كه گذشت
آه مادر بچه ات بيچاره گشت!
من از آنجا مانده، زينجا رانده ام
فاتحه بر هستي خود خوانده ام
رفت فرصت هاي عالي از كفم
حال ديگر كاملاً بي مصرفم
پس در اين دنيا به چه چيزي خوشم؟
ميروم الان خودم را ميكشم!
گفت مادر: - طفلكم قدقدقدا
- چند مدت صبر
كن بهر خدا
- صبر كن طفلم بيايد
نوبهار
- باز پيدا ميشود
بهر تو كار
- گرچه اكنون
فرصتت سرآمده
- تو نگو دنيا
به آخر آمده
تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بيايد نوبهار
×××
عيد نوروز، عيد پاك آمد ز راه
روي هر ميزي بساطي دلبخواه
شربت و شيريني و قند و نبات
تخم مرغ رنگ كرده در بساط
روي ميز خانهي بانو بهار
يك سبد مرغانه خوش نقش و نگار
تخم مرغ ما نشسته آن ميان
ميفروشد فخر بر اطرافيان
از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
حرف هاي مادرش آمد به ياد:
- بهر هركس در
جهان قدقدقدا
- هست يك جا و مكان
قدقدقدا
- نيست بي مصرف كسي
قدقدقدا
- هست امكان ها بسي
قدقدقدا
- هركسي بايد بيابد
جاي خود
- تا نهد جاي مناسب
پاي خود
- پس تو هم توي مدار
خويش باش
فارغ از مأيوسي و
تشويش باش
- چون شبيه تخممرغ
است اين كره
- روز و شب گردش
كند بي دلهره
- خود تو هم هستي
عزيزم بيضوي
- در مدار خويش گردش
كن قوي
- زندگي زيباست،
زيبايش ببين
- هم ز پائين، هم
ز بالايش ببين
تخم مرغ ما ز پند مادري
شادمان لم داد آنجا يكوري
گفت گر مطبخ به من ميداد كار
در كجا بودم كنون اي
روزگار؟
گشته بودم جوجه گر روي حساب
اي بسا كه ميشدم جوجه كباب
پس چه بهتر كه بد آوردم زياد
حال راضي هستم و ممنون و شاد
تخممرغم، بيضيام، شكل زمين
پس غم دنيا به ت خ م م بعد از اين!
-------------------------
هادي خرسندي – ژانويه 2009
تا مگر كوكو شود يا نيمرو
تخم مرغي بود با شور و اميد
خواست تا مرغانه اي باشد مفيد
فرم استخدام را پر كرده بود
عكس هم همراه خود آورده بود
توي مطبخ از براي شرح حال
پشت هم كردند هي از او سوال:
- كيستي تو، از كدامين
لانه اي؟
- بوده اي قبلاً
در آشپزخانه اي؟
- كي ز پشت مرغ افتادي
برون؟
- توي ماهيتابه بودي
تاكنون؟
- تجربه داري و فرزي
در عمل
- جاي ديگر كار كردي
في المثل؟
- داغ گشتي توي روغن
يا كره؟
- حل شدي در شنبليله
يا تره؟
- با نمك فلفل بهم
خوردي دقيق؟
- خوب كف كردي شدي
كلاً رقيق؟
- پشت و رويت سرخ
شد روي اجاق؟
- باد كردي از
فشار احتراق؟
تخم مرغ اين حرف ها را كه شنيد
روي وحشت زرده اش هم شد سفيد!
ژوري اينترويو هم بي مجال
لحظهاي غافل نميشد از سوال:
- گر
"رزومه" داري و "سي.وي" بيار
- ورنه بيخود آمدي
دنبال كار
- گر نداري توي
كارت سابقه
- ردّ ردّي گرچه
باشي نابغه
گفت لرزان تخم مرغ بينوا
نيست قانون شما بر من روا
خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفركيلومترم و آماده ام
هركسي كرده ز يك جائي شروع
ميكند خورشيدش از يكجا طلوع
گر نه در جائي خودم را جا كنم
تجربه پس از كجا پيدا كنم؟
گر كه مرواري نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به كف؟
گر كه در ميدان نرفته كره اسب
تجربه را پس چه جوري كرده كسب؟
گفت "شف" با او كه: - زر زر كافيه!
- بيش از اين هم
ماندنت علافيه
ـ تخم مرغ هم اينقدر
پر مدعا
- دست به نطقش را
ببين بهر خدا!
- تجربه اول برو
پيدا بكن
- بعد فكر پخت و
پز با ما بكن
تخم مرغ بينوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون
رفت غمگين، صاف پيش مادرش
تا كه گرما گيرد از بال و پرش
گفت مادرجان مرا هم جوجه كن
جزو باند جوجه هاي كوچه كن
مرغ مادر گفت كه: - دير آمدي
- پس چرا طفلم به
تأخير آمدي؟
- من به تو گفتم
بگير اينجا قرار
- تو خودت عازم شدي
دنبال كار
- مهلت جوجه شدن
شد منقضي
- پس چه شد
كوكوپزي، نيمروپزي؟
تخم مرغ اشكش درآمد پيش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام
گفت در نيمروپزي گشتم كنف
چونكه از من تجربه ميخواست شف
سابقه يا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ريجكت نمود
موعد جوجه شدن هم كه گذشت
آه مادر بچه ات بيچاره گشت!
من از آنجا مانده، زينجا رانده ام
فاتحه بر هستي خود خوانده ام
رفت فرصت هاي عالي از كفم
حال ديگر كاملاً بي مصرفم
پس در اين دنيا به چه چيزي خوشم؟
ميروم الان خودم را ميكشم!
گفت مادر: - طفلكم قدقدقدا
- چند مدت صبر
كن بهر خدا
- صبر كن طفلم بيايد
نوبهار
- باز پيدا ميشود
بهر تو كار
- گرچه اكنون
فرصتت سرآمده
- تو نگو دنيا
به آخر آمده
تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بيايد نوبهار
×××
عيد نوروز، عيد پاك آمد ز راه
روي هر ميزي بساطي دلبخواه
شربت و شيريني و قند و نبات
تخم مرغ رنگ كرده در بساط
روي ميز خانهي بانو بهار
يك سبد مرغانه خوش نقش و نگار
تخم مرغ ما نشسته آن ميان
ميفروشد فخر بر اطرافيان
از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
حرف هاي مادرش آمد به ياد:
- بهر هركس در
جهان قدقدقدا
- هست يك جا و مكان
قدقدقدا
- نيست بي مصرف كسي
قدقدقدا
- هست امكان ها بسي
قدقدقدا
- هركسي بايد بيابد
جاي خود
- تا نهد جاي مناسب
پاي خود
- پس تو هم توي مدار
خويش باش
فارغ از مأيوسي و
تشويش باش
- چون شبيه تخممرغ
است اين كره
- روز و شب گردش
كند بي دلهره
- خود تو هم هستي
عزيزم بيضوي
- در مدار خويش گردش
كن قوي
- زندگي زيباست،
زيبايش ببين
- هم ز پائين، هم
ز بالايش ببين
تخم مرغ ما ز پند مادري
شادمان لم داد آنجا يكوري
گفت گر مطبخ به من ميداد كار
در كجا بودم كنون اي
روزگار؟
گشته بودم جوجه گر روي حساب
اي بسا كه ميشدم جوجه كباب
پس چه بهتر كه بد آوردم زياد
حال راضي هستم و ممنون و شاد
تخممرغم، بيضيام، شكل زمين
پس غم دنيا به ت خ م م بعد از اين!
-------------------------
هادي خرسندي – ژانويه 2009
- ۴۹ بازديد
- ۰ نظر